چه کشکی چه پشمی

سلامی چو بوی خوش آشنایی : یاران همراه در مورد ضرب المثل ها و چگونگی شکل گیری و داستان های اولیه هر ضرب المثل معمولاً داستانهای با مزه و البته قابل تعمقی وجود دارد که شنیدن آنها خالی از لطف نیست . مثل همین ضرب المقل "چه کشکی چه پشمی"

اما داستان شکل گیری این ضرب المثل : می گویند چوپانی سرگرم چرانیدن گوسفندان خود در چمنزاری بود که درخت میوه بلندی توجه او را جلب کرد در شاخه های بالا و انتهایی آن هنوز میوه های رسیده و آبداری وجود داشت . چوپان که هوس خوردن میوه های تازه و آبدار به سرش زده بود با تقلای فراوان خود را به شاخه های بالا و نزدیک میوه ها رساند اما هنوز اولین میوه را نچیده بود. که طوفانی سخت و شدید شروع به وزیدن گرفت طوری که نزدیک بود شاخه شکسته و چوپان را از همان بالا سرنگون کند. چوپان که به شاخه ای آویزان بود مرگ را در برابر چشمان خود دیده و از وحشت تنش می لرزد . در همان موقع چشم مرد چوپان به گنید امامزاده ای در آن حوالی افتاد و گفت ای امامزاده تمام گوسفندانم را نذر تو می کنم فقط مرا سالم به زمین برسان . کم کم چند شاخه پائین آمد و شدت طوفان هم کمتر شد . چوپان گفت : ای امامزاده اگر من تمام گوسفندانم را به تو بدهم زن و فرزندانم از گرسنگی می میرند نصف گوسفندان مال تو  نصف هم مال من و اهل و عیالم . در این هنگام مرد چوپان موفق شد خود را به تنه درخت بچسپاند و احساس امنیت بیشتری پیدا کرد چوپان اینبار گفت : ای امامزاده تو که چوپان نداری  پس گوسفندان مال من پشم و کشک که محصول آن است مال تو بعد که به نزدیک زمین رسید گفت یا امامزاده پشم و کشک زیاد است پشمش مال تو کشکش مال من اما همین که پایش به زمین رسید و خطر بطور کامل رفع شد گفت : یا امامزاده چه کشکی چه پشمی با دو طوفانی آمد و رفت و من هم اون بالا یه حرفی زدم .

بله یاران : چه کشکی ، چه پشمی ! بعضی ها وقتی در موقعیت سختی قرار می گیرند برای رهایی از آن وضعیت قولها و وعده های آنچنانی میدهند اما همینکه وضع به حال عادی برگشت چه کشکی ، چه پشمی ... خدا کند همه ما لااقل تا آنجا که مقدور است به وعده هایمان عمل کنیم یا اینکه قولی ندهیم که در عملی کردن آن دچار مشکل شویم و باعث رنجش دیگران .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد